برلبانم غنچه ی لبخند پژمرده است
نوشته شده توسط الهام در جمعه 25 شهريور 1390برچسب:,
ساعت 10:52 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابتاگر با گرگها زندگی می کنی، زوزه کشیدن را بیاموز...
من در روزگاری زندگی می کنم که تنها *خدایش* از پشت خنجر نمی زند...
نوشته شده توسط الهام در پنج شنبه 24 شهريور 1390برچسب:,
ساعت 12:43 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابتخواستند از عشق بوسه و آغوش را حذف کنند...
اما...
عشق از بوسه و آغوش حذف شد...
نوشته شده توسط الهام در پنج شنبه 24 شهريور 1390برچسب:,
ساعت 12:32 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابتنوشته شده توسط الهام در پنج شنبه 24 شهريور 1390برچسب:,
ساعت 12:31 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابتدعایم گر چه گیرا نیست...
دعایت می کنم هر شب...
نمی دانم چه می خواهی!...
از او خواهم برای تو:
هر آنچه در دلت خواهی...
نوشته شده توسط الهام در پنج شنبه 24 شهريور 1390برچسب:,
ساعت 12:21 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابتدر بی رحمی نگاه ها...
سردی دست ها...
در اوج شقاوت موروثی زبان ها...
دنبال چه می گردیم ما؟
در کوچه پس کوچه های زندگی
چقدر سخت است اگر کوچه دوست داشتنی ات بن بست از آب درآید.
همیشه سکوت کردم
اینبار هم سکوت می کنم
و دنبال آن لحظه ی زیبایی می گردم
که حرفهای دلم را بخواند کسی
از سکوت و چشم هایم...
نوشته شده توسط الهام در چهار شنبه 23 شهريور 1390برچسب:,
ساعت 11:48 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابتدود می خیزد ز خلوتگاه من
كس خبر كی یابد از ویرانه ام؟
با درون سوخته دارم سخن
كی به پایان می رسد افسانه ام ؟
دست از دامان شب برداشتم
تا بیاویزم به گیسوی سحر
خویش را از ساحل افكندم در آب
لیك از ژرفای دریا بی خبر
بر تن دیوارها طرح شكست
كس دگر رنگی در این سامان ندید
چشم می دوزد خیال روز و شب
از درون دل به تصویر امید
تا بدین منزل نهادم پای را
از درای كاروان بگسسته ام
گرچه می سوزم از این آتش به جان
لیك بر این سوختن دل بسته ام
تیرگی پای می كشد از بام ها:
صبح می خندد به راه شهر من
دود می خیزد هنوز از خلوتم
با درون سوخته دارم سخن ...
نوشته شده توسط الهام در چهار شنبه 23 شهريور 1390برچسب:,
ساعت 11:40 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت
دختران شهر
به روستا فکر می کنند
دختران روستا
در آرزوی شهر می میرند
مردان کوچک
به آسایش مردان بزرگ فکر می کنند
مردان بزرگ
در آرزوی آرامش مردان کوچک
می میرند
کدام پل
در کجای جهان
شکسته است
که هیچکس به خانه اش نمی رسد.....؟
نوشته شده توسط الهام در چهار شنبه 23 شهريور 1390برچسب:,
ساعت 11:37 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابتهمیشه از فاصله ها گله می کنیم....
شاید یادمان رفته که در مشق های کودکی برای فهمیدن کلمات کمی فاصله هم لازم بود...
نوشته شده توسط الهام در چهار شنبه 23 شهريور 1390برچسب:,
ساعت 11:30 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت
نوشته شده توسط الهام در چهار شنبه 23 شهريور 1390برچسب:,
ساعت 11:20 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابتنوشته شده توسط الهام در چهار شنبه 23 شهريور 1390برچسب:,
ساعت 11:9 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابتروزي خورشيد و باد با هم در حال گفتگو بودند و هر كدام نسبت به
ديگري ابراز برتري ميكرد، باد به خورشيد مي گفت كه من از تو
قويتر هستم، خورشيد هم ادعا ميكرد كه او قدرتمندتر است. گفتند
كن. باد وزيد و وزيد، با تمام قدرتي كه داشت به زير كت اين مرد
مي كوبيد، در اين هنگام مرد كه ديد نزديك است كتش را از دستبدهد، دكمه هاي آنرا بست و با دو دستش هم آنرا محكم چسبيد.
باد هر چه كرد نتوانست كت مرد را از تنش بيرون بياورد و با
خستگي تمام رو به خورشيد كرد و گفت: عجب آدم سرسختي بود،
هر چه تلاش كردم موفق نشدم، مطمئن هستم كه تو هم نمي تواني.باد سر به زير انداخت و فهميد كه خورشيد پر عشق و محبت كه
بي منت به ديگران پرتوهاي خويش را مي بخشد بسيار از او كه
مي خواست به زور كاري را به انجام برساند قويتر است.
مثل خورشید باش عشق و محبت را بدون هیچ انتظاری به دیگراننوشته شده توسط الهام در چهار شنبه 23 شهريور 1390برچسب:,
ساعت 11:6 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابتمی خورند و وضع شان آن است! ... نمی دانم ، مشکل در نوع عرق است یا در نوع ریختن و
خوردن...
نوشته شده توسط الهام در چهار شنبه 23 شهريور 1390برچسب:,
ساعت 10:59 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابتتوی قایم باشک زندگی
چشم روی هم گذاشتم
شروع کردم به شمردن
تک تک روزهای خوشش... همه روزهای بدش
تا این که تمام شد ..... چشم که باز کردم
زندگی دستی به سرم کشید و گفت :
سک سک...!!!
نوشته شده توسط الهام در سه شنبه 22 شهريور 1390برچسب:,
ساعت 21:18 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابتچه گلایه ای???????? چه گلایه ای می توانم از این زمانه بی رحم داشته باشم ؟
به کدامین گناه مجازات می شوم ؟؟؟ من مرتکب جرمی بزرگ شده ام !!!
متهم به آمدن !
متهم به بودن !
متهم به ماندن !
مگر من به خواست خود پا به این دنیا گذاشتم ؟ من به این جهان تاریک دعوت شدم شکستن را نیاموختم
شکسته شدن را خوب می شناسم
من گناه کاری با گناهان نا کرده ام !!!
به کدامین گناه خواهم رفت ؟!
لبانم را می بندم تا روزی.......... تا روزی که به همان گناهی که امده ام... به همان گناه نیز بروم ...!!!
نوشته شده توسط الهام در سه شنبه 22 شهريور 1390برچسب:,
ساعت 21:10 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابتخدا پاسخ گفت:
مخلوق من ! هر دردي را درماني است و اين تو هستي که بايد درمان دردهايت را بجويي
از خدا خواستم تا جسم ناتوان مرا توانايي بخشد
خدا پاسخ گفت:
آفريده من آنچه بايد تکامل يابد روح توست جسمت تنها قالب گذراست
از خدا خواستم تا به من صبر عنايت کند
خدا پاسخ گفت:
بنده قدرتمند من! صبر حاصل سختي است عطا شدني نيست بلکه آموختني است
از خدا خواستم تا مرا شادي و شعف بخشد
خدا پاسخ گفت:
نازنين من به تو موهبت بسيار بخشيدم شاد بودن با خود توست
از خدا خواستم تا رنج هايم را کاستي دهد
خدا پاسخ گفت:
مخلوق صبورم بهاي رنج تو دوري از دنيا و نزديکي به من است
از خدا خواستم تا روحم را شکوفا سازد
خدا پاسخ گفت:
پرور روح تو با تو اما آراستن آن با من
به خاطر داشته باش در مسير عشق ورزيدن به من
به مقصد دوست داشتن ديگران خواهي رسيد
نوشته شده توسط الهام در سه شنبه 22 شهريور 1390برچسب:,
ساعت 21:8 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابتگاه یک سنجاقک به تو دل می بندد
و تو هر روز سحر می نشینی لب حوض
تا بیاید از راه ، از خم پیچک نیلوفرها
روی موهای سرت بنشیند
یا که از قطره آب کف دستت بخورد
گاه یک سنجاقک
همه معنی یک زندگی است...
نوشته شده توسط الهام در سه شنبه 22 شهريور 1390برچسب:,
ساعت 21:3 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابتنوشته شده توسط الهام در سه شنبه 22 شهريور 1390برچسب:,
ساعت 20:51 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابتنوشته شده توسط الهام در سه شنبه 22 شهريور 1390برچسب:,
ساعت 12:8 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابتچه حقیر و کوچک است آن که به خود مغرور است ، چرا که نمی داند بعد از بازی شطرنج .... شاه و سرباز همه در یک جعبه قرار می گیرند...
نوشته شده توسط الهام در سه شنبه 22 شهريور 1390برچسب:,
ساعت 11:59 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابتجعبه های سیاه و طلایی
در دستانم دو جعبه دارم که خدا به من داده است. او گفت:غصه هایت را درون جعبه سیاه بگذار و شادی هایت را درون جعبه طلایی.به حرف خدا گوش کردم.شادی ها و غصه هایم را درون جعبه ها گذاشتم. جعبه طلایی روز به روز سنگین تر می شد و جعبه سیاه روز به روز سبک تر.
از روی کنجکاوی جعبه سیاه را باز کردم تا علت را دریابم.دیدم که ته جعبه سوراخ است و غصه هایم از آن بیرون می ریزد.سوراخ جعبه را به خدا نشان دادم و گفتم:در شگفتم که غصه های من کجا هستند؟خدا با لبخندی دلنشین گفت:ای بنده من!همه آنها نزد من٬ اینجا هستند.
پرسیدم پروردگارا!چرا این جعبه ها را به من دادی؟چرا ته جعبه سیاه سوراخ بود ؟گفت:ای بنده من!جعبه طلایی را به تو دادم تا نعمت های خود را بشماری و جعبه سیاه را برای اینکه غم هایت را دور بریزی...
نوشته شده توسط الهام در سه شنبه 22 شهريور 1390برچسب:,
ساعت 11:43 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابترسم روزگاره:
کسی را که خیلی دوست داری، زود از دست می دهی پیش از آنکه خوب نگاهش کنی، پیش از آنکه او را در آغوش بگیری؛ پیش از آنکه تمام حرفهایت را به او بگویی، پیش از آنکه همه لبخندهایت را به او نشان بدهی، مثل پروانه ای زیبا، بال می گیرد و دور می شود؛ و تو خیال میکردی تا آخر دنیا می توانی هر روز طلوع آفتاب را با او تماشا کنی.
رسم روزگاره:
کسی که از دیدنش سیر نشده ای زود از دنیای تو میرود، بدون اینکه حتی ردی و نشانی از خودش در دنیای تو به جا بگذارد. چه آرزوهایی با او نداشتی، چه آینده ی زیبایی را با او می دیدی، فرصت نشد که فقط یک بار سرت را بر روی شانه هایش بگذاری و گریه کنی.
رسم روزگاره:
وقتی از هر روزی بیشتر به او نیاز داری، وقتی هنوز خوشبختی را در کنار او حس نکردی، وقتی هنوز ترانه های عاشقی را تا آخر با او نخوانده ای، در کمال ناباوری می بینی که او در کنارت نیست. چه فکر پوچی بود که دست در دست او خنده کنان تا اوج آسمان خواهی رفت و او صورتت را پر از بوسه میکند.
نوشته شده توسط الهام در سه شنبه 22 شهريور 1390برچسب:,
ساعت 11:38 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت
نوشته شده توسط الهام در سه شنبه 22 شهريور 1390برچسب:,
ساعت 11:22 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابتمهربانی تا کی؟
بگذار سخت باشم وسرد...
باران که بارید چتر بگیرم...
خورشید که تابید،پنجره ببندم و تاریک...
اشک که جاری شد دستمالی بگیرم و خشک....
او که رفت نیشخندی بزنم و....
نوشته شده توسط الهام در دو شنبه 21 شهريور 1390برچسب:,
ساعت 13:12 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابتنوشته شده توسط الهام در دو شنبه 21 شهريور 1390برچسب:,
ساعت 13:2 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابتآخرین نوشته ها
درباره وبلاگ
هیچ وقت از خدا نخواه که دنیا رو بهت بده...فقط بخواه کسی رو بهت بده که تورو به تمام دنیا نده...
فهرست اصلی
نویسندگان
دوستان
شوری سنج اب اکواریوم
کمربند چاقویی مخفی
تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان به دنبال سرنوشت و آدرس enas.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
پیوندهای روزانه
ღღღعشق بی پایانღღღ
عشق پاک
دل نوشته های دیوونه و عروسک
بوسه عشق
سرگذشت پنهان
love
پاتوق ستاره آسمان
ویندوز گرافیک
مشخصات خودروهای 2011 و 2012
محرمانه
کیت اگزوز ریموت دار برقی
ارسال هوایی بار از چین
خرید از علی اکسپرس
مستر قلیون
نوشته های پیشین
اسفند 1391
ارديبهشت 1391
فروردين 1391
اسفند 1390
دی 1390
مهر 1390
شهريور 1390
تير 1390
خرداد 1390
ارديبهشت 1390
طراح قالب
POWERED BY
![]() |
![]() |
![]() |
|
![]() |
|
![]() |
|
![]() |
![]() |
![]() |
| |
نام : | |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
خبرنامه وب سایت:
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
|
![]() |
|
||
![]() |
![]() |
![]() |
Alternative content