زندگانی باد بودن در مسیر باد نیست...امتحان ریشه هاست...ریشه هرگز اسیر  باد نیست...زندگانی پیچک است...انتهایش می رسد پیش خدا...باید آن را سبز کرد.باید آن را آب داد...با آب پاش لحظه ها...


 

نوشته شده توسط الهام در پنج شنبه 3 ارديبهشت 1390برچسب:,

ساعت 18:34 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت


بزرگترین رمز موفقیت این است که: هیچ رمزی وجود ندارد...!!!


 

نوشته شده توسط الهام در پنج شنبه 4 ارديبهشت 1390برچسب:,

ساعت 13:1 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت


می دونی چرا وقتی می خوای گریه کنی چشماتو می بندی؟ چرا وقتی می خوای بری دریا چشماتو می بندی؟ وقتی می خوای خدارو صدا کنی چشماتو می بندی و وقتی که می خوای یکی رو که دوسش داری ببوسی چشاتو می بندی؟!! چون قشنگترین لحظات این دنیا دیدنی نیست...


 

نوشته شده توسط الهام در چهار شنبه 28 ارديبهشت 1390برچسب:,

ساعت 18:18 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت


بر حکم خدا صبر کن...


 

نوشته شده توسط الهام در چهار شنبه 28 ارديبهشت 1390برچسب:,

ساعت 18:4 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت


هروقت به من نیاز داری خبرم کن...

هیچ کس نگفته است که زندگی راحت و بی دردسر است. گاهی زندگی غیر منصفانه به نظر می رسد. به هر حال همین فراز و نشیب های زندگی است که ما را بهتر و قوی تر می کند هرچند خودمان متوجه این مطلب نیستیم... یادت باشه وقتی آسیب می بینی بگذار درد آشکار شود. وقتی غصه دار هستی اشک بریز. وقتی عصبانی هستی آن را رها کن. تا جایی که میتونی به خودت کمک کن. تو می توانی صمیمی ترین دوست خود باشی. اما وقتی لازمه سردرگمی خودت رو با کسی در میان بگذاری مرا خبر کن...من سعی می کنم بفهمم چه موقع باید خودم را به تو برسانم...اما همیشه که نمی توانم مگر اینکه خودت خبرم کنی. عشق بزرگترین هدیه ای است که می توانیم به یکدیگر اهدا کنیم و بخشش هم بزرگترین لذت زندگی است که به ما ارزانی شده است...


 

نوشته شده توسط الهام در چهار شنبه 28 ارديبهشت 1390برچسب:,

ساعت 17:49 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت


خدایا! ممنون از خلقت جهان به این بدی...چی می شد اگر که دست به خلقتش نمی زدی.......البته خدا دنیارو خوب آفریده بود. این ما آدما هستیم که دنیارو بد کردیم...


 

نوشته شده توسط الهام در چهار شنبه 28 ارديبهشت 1390برچسب:,

ساعت 9:14 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت


دستهایم به آرزوهایم نمی رسند...ولی دلم می گوید امیدی هست...خدایی هست...این بار برای رسیدن به آرزوهایم یک صندلی زیر پاهایم می گذارم...شاید این بار دستم به آرزوهایم برسد!!!


 

نوشته شده توسط الهام در چهار شنبه 28 ارديبهشت 1390برچسب:,

ساعت 9:9 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت


خروش و خشم طوفان است و دریا / به هم می کوبد امواج ها را...دلی از سنگ می خواهد نشستن / تماشای هلاک موج ها را...دلی از سنگ می خواهد...


 

نوشته شده توسط الهام در چهار شنبه 28 ارديبهشت 1390برچسب:,

ساعت 9:2 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت


دیگران را ببخش نه بخاطر اینکه آنها لایق بخششند...به خاطر اینکه تو لایق آرامشی.                                        خوشبختی یعنی اینکه خداوند آنقدر عزیزت کنه که وجودت آرامش بخش دیگران باشد.                                       راز عشق ورزیدن به هر چیز درک این جمله است:شاید از دست برود...                                                             برای عشق و رفاقت و مهربونی بجنگ ولی هیچوقت اونارو به زور از کسی نخواه.                                                 هیچ وقت از دوست داشتن انصراف نده حتی اگر کسی بهت دروغ گفته باشه چون روزی فرا میرسه که خودت هم محتاج فرصت دادن دیگران کسانی که پیوسته نگران چیزی هستند نمی توانند از دنیا لذت ببرند...                                                             هر صدفی لیاقت دوست داشتن مروارید رو نداره.یادت باشه واسه هر صدفی مروارید نشی.                                   شاید کسی را که با او خندیده ای فراموش کنی اما کسی رو که باهاش اشک ریختی هرگز نمی تونی فراموش اگر آدمی زندگی را دوست می داشت هرگز در ابتدای تولد نمی گریست.                                                           تنها مقصود در زندگی عشق ورزیدن به یکدیگر است اگر از عهده این کار بر نمی آییم حداقل بکوشیم تا یکدیگر را از سایه ها نترسید...هرجا که سایه ای است نور هم در همان نزدیکی هاست.                                                                                                   


 

نوشته شده توسط الهام در دو شنبه 26 ارديبهشت 1390برچسب:,

ساعت 15:3 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت


همیشه عاشق بهترینها نباش...بهترین باش تا بهترینها عاشقت باشند.تو که بهترینی!


 

نوشته شده توسط الهام در دو شنبه 26 ارديبهشت 1390برچسب:,

ساعت 15:0 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت


گاهی دلم برای چوپان دروغگو میسوزه...بیچاره 2بار بیشتر دروغ نگفت انگشتنما شد...ولی ما هنوز صادقترینیم!!!


 

نوشته شده توسط الهام در دو شنبه 26 ارديبهشت 1390برچسب:,

ساعت 14:51 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت


من زندگی را دوست دارم ولی از زندگی دوباره می ترسم...دین را دوست دارم ولی از کشیش ها می ترسم...قانون را دوست دارم ولی از پاسبان ها می ترسم...عشق را دوست دارم ولی از خیانت می ترسم...سلام را دوست دارم ولی از خداحافظی می ترسم...من روز را دوست دارم ولی از روزگار می ترسم...


 

نوشته شده توسط الهام در دو شنبه 26 ارديبهشت 1390برچسب:,

ساعت 11:22 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت


پارسال با او زیر باران راه می رفتم....امسال راه رفتن او را با دیگری زیر باران اشکهایم دیدم...شاید باران پارسال اشکهای فرد دیگری بود...


 

نوشته شده توسط الهام در دو شنبه 26 ارديبهشت 1390برچسب:,

ساعت 11:17 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت


با پول می توان خانه خرید ولی زندگی نه...رختخواب خرید ولی خواب نه...ساعت خرید ولی زمان نه...می توان مقام خرید ولی احترام نه...می توان کتاب خرید ولی دانش نه...می توان دارو خرید ولی سلامتی نه...می توان قلب خرید ولی عشق را نه...


 

نوشته شده توسط الهام در دو شنبه 26 ارديبهشت 1390برچسب:,

ساعت 11:8 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت


ناپایدار ترین کلمه خشم است آن را فرو ببر...با نشاط ترین کلمه کار است به آن بپرداز...بازدارنده ترین کلمه استرس است با آن مقابله کن...و عمیق ترین کلمه عشق است به آن اوج بده...


 

نوشته شده توسط الهام در دو شنبه 26 ارديبهشت 1390برچسب:,

ساعت 11:3 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت


همیشه رفتن رسیدن نیست...اما برای رسیدن باید رفت.در بن بست راه آسمان باز است پس پرواز را بیاموزیم


 

نوشته شده توسط الهام در دو شنبه 26 ارديبهشت 1390برچسب:,

ساعت 10:58 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت


در زمین عشقی نیست که زمینت نزند...آسمان را دریاب...


 

نوشته شده توسط الهام در دو شنبه 26 ارديبهشت 1390برچسب:,

ساعت 10:56 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت


زندگی چیست؟ اگر خنده است چرا گریه می کنیم؟ اگر گریه است چرا می خندیم؟ اگر مرگ است چرا زندگی می کنیم؟ اگر زندگی ست چرا میمیریم؟ اگر عشق است چرا به آن نمی رسیم؟ اگر عشق نیست چرا عاشق میشیم؟ واقعا زندگی چیست؟!


 

نوشته شده توسط الهام در جمعه 23 ارديبهشت 1390برچسب:,

ساعت 16:30 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت


آنچه هستی هدیه ی خداوند به توست وآنچه که می شوی هدیه تو به خداوند است.... پس بی نظیر باش چون بی نظیر خلق شدی...


 

نوشته شده توسط الهام در جمعه 23 ارديبهشت 1390برچسب:,

ساعت 16:26 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت


زندگی کوتاه تر از آن است که به خصومت بگذرد و قلبها گرامی تر از آن هستند که بشکنند...آنچه از روزگار به دست می آید با خنده نمی ماند و آنچه از دست برود با گریه جبران نمی شود...فردا خورشید طلوع خواهد کرد حتی اگر ما نباشیم...


 

نوشته شده توسط الهام در جمعه 23 ارديبهشت 1390برچسب:,

ساعت 16:16 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت


دلتنگی ممنوع... می گویی نمی دانم دلتنگی است یا بی قراری.هرچه هست بد جوری بر قامت روحم پیچیده... می گویم در سایه های دلتنگی در جست وجوی نور باش که سایه در نور متولد می شود.می گویی کاش فراموش می شد خاطره هایی که روحم را زیر و رو می کند.می گویم روز ها می رود و خاطراتش بر جای می ماند و خاطرات گاهی از هزار گنج ارزشمند ارزنده تر است زیرا همیشه در خود درس هایی برای اموختن و نشانه هایی ارزشمند برای ایجاد تغییرات بزرگ دارد...می گویی چقدر فریاد روی دلم مانده در ارزوی رهایی...می گویم گاهی ناگفته های ساکت از هزار فریاد بلند رسا تر است...می گویی پس کی می رسد روزی که من در انتظارش هستم؟می گویی شاید فردا روز بهتری باشد.می گویم اما تو برای بهتر بودن فردا چه تدبیر کرده ای؟می گویی از درد هایم بی خبری...صدایت از جای گرم در می اید.می گویم ناشکری ممنوع! در عمیق ترین درد ها شکر گذار باش که درد نشانی از احساس است و احساس نشانی از وجود داشتن....پس این یعنی هنوز تو زنده ای و زندگی یعنی بزرگترین فرصت و نعمت را هنوز داری...میگویی به چه دل خوش کنم؟به این همه بد بیاری های پی در پی؟ میگویم می توان از تک تک لحظه ها لذت برد....دلتنگی ممنوع


 

نوشته شده توسط الهام در جمعه 23 ارديبهشت 1390برچسب:,

ساعت 12:21 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت


نمی دونم چی دروغه چی یه راز. نمیدونم عاشقی سهم کیاست!نمی دونم چرا هرچی بد میشیم تازه دنیا یه قدم به کام ماست...توی عاشقی تجارت می کنیم.دستامون تو دست هم به هم خیانت می کنیم...


 

نوشته شده توسط الهام در جمعه 23 ارديبهشت 1390برچسب:,

ساعت 12:17 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت


آدما عادت دارن از هم دیگه بت بسازن. راه صد ساله رو یک شبه چهار نعل بتازن. وقتی یکی قدیمی شد بگن دیگه خسته شدم...بگن این کهنه شده به اون یکی دل ببازم...


 

نوشته شده توسط الهام در جمعه 23 ارديبهشت 1390برچسب:,

ساعت 12:13 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت


وحشت از عشق که نه / ترس ما فاصله هاست...وحشت از قصه که نه / ترس ما خاطره هاست...گله از دست کسی نیست / مقصر دل ماست...


 

نوشته شده توسط الهام در جمعه 23 ارديبهشت 1390برچسب:,

ساعت 12:10 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت


دنیا را بد ساختند... ان که دوستش داری دوستت ندارد و انکه دوستش نداری دوستت دارد و هرگاه یکدیگر را دوست داشته باشند به رسم اب و اتش بهم نمی رسند و این ظلم است...


 

نوشته شده توسط الهام در جمعه 23 ارديبهشت 1390برچسب:,

ساعت 12:6 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت


وقتی دلتنگ شدی به یاد بیار کسی رو که خیلی دوستت داره. وقتی که نا امید شدی به یاد بیار کسی رو که تنها امیدش تویی.وقتی پر از سکوت شدی به یاد بیار کسی رو که به صدات محتاجه. وقتی دلت خواست از غصه بشکنه به یاد بیار کسی رو که توی دلت یه کلبه ساخته...


 

نوشته شده توسط الهام در پنج شنبه 22 ارديبهشت 1390برچسب:,

ساعت 21:0 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت


یادم باشه...یادت باشه!!!  یادم باشه که زیبایی های کوچک را دوست بدارم حتی اگر در میان زشتی های بزرگ باشند...یادم باشه که دیگران را دوست داشته باشم همانطوری که هستند نه انطوری که میخواهم باشند...یادم باشه که هرگز خود را از دریچه دیگران ننگرم...یادم باشه که اگر خودم با خویشتن اشتی نکنم هیچ شخصی نمیتواند مرا با خود اشتی دهد...یادم باشه که با خودم مهربون باشم چون شخصی که با خودش مهربون نیست نمی تونه با دیگران هم مهربون باشه...


 

نوشته شده توسط الهام در پنج شنبه 22 ارديبهشت 1390برچسب:,

ساعت 20:50 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت


زندگی دفتری از خاطره هاست...یک نفر در دل شب...یک نفر در دل خاک...یک نفر همدم خوشبختی هاست...یک نفر همسفر سختی هاست...چشم تا باز کنیم عمرمان می گذرد...ما همه مسافریم


 

نوشته شده توسط الهام در پنج شنبه 22 ارديبهشت 1390برچسب:,

ساعت 20:43 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت


نگاهت را به کسی بدوز که قلبش برای تو بتپه...چشمانت را با نگاه کسی اشنا کن که زندگی رو درک کرده باشه... سرت رو رو شونه های کسی بذار که صدای تپشهای قلبت رو بشناسه...ارامش نگاهت را به قلبی پیوند بزن که بی ریا ترین باشه...لبخندت را نثار کسی کن که به زمین دل نداده باشه...رویاهات رو با چهره ی کسی تصویر کن که زیبایی را احساس کرده باشه...چشم به راه کسی باش که تو رو به انتظار کشیده باشه...و در اخر...عاشق کسی باش که تک تک سلول های بدنش تقدس عشق رو درک کنه...


 

نوشته شده توسط الهام در چهار شنبه 21 ارديبهشت 1390برچسب:,

ساعت 20:40 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت


من که میدانم شبی عمرم به پایان می رسد...نوبت خاموشی من سهل و اسان می رسد...من که می دانم تا سرگرم بزم و مستی ام مرگ ویرانگر چه بی رحم و شتابان می رسد...پس چرا عاشق نباشم من؟! من که میدانم به دنیا اعتباری نیست...بین مرگ و ادمی قول و قراری نیست...من که میدانم اجل ناخوانده و بیدادگر سرزده می اید و راه فراری نیست...پس چرا؟چرا عاشق نباشم من؟!


 

نوشته شده توسط الهام در چهار شنبه 21 ارديبهشت 1390برچسب:,

ساعت 20:26 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت


هنگامی که از جاده های شب عبور میکنی هرگز در این اندیشه مباش که خورشید برای تو بیگانه طلوع خواهد کرد... و قلبی که به هوس گفت دوستتدارم بدان هرگز معنی لغت عشق را نخواهد داشت...


 

نوشته شده توسط الهام در چهار شنبه 21 ارديبهشت 1390برچسب:,

ساعت 20:17 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت


هرگاه دیدی در اوج قدرت هستی به حباب فکر کن...!


 

نوشته شده توسط الهام در چهار شنبه 21 ارديبهشت 1390برچسب:,

ساعت 19:51 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت


نه من درختم نه تو: زندگی بالا داره...پایین داره. گاهی رو دنده ی راست میفته گاهی رو دنده ی چپ...گاهی گل می زنی گاهی گل می خوری...گاهی خوبم گاهی بدم...گاهی خوبی گاهی بدی...اخه نه تو درختی نه من! نمیشه مثل درختا چندین سال یه جا بایستی و فقط ابراز حیات کنی...میگن حتی درختا هم احساس دارن دیگه چه برسه به ما که ادمیم...واسه ادمایی که نمی تونن درخت وار زندگی کنن گاهی زندگی رو به سر بالایی میره گاهی رو به سر پایینی...گاهی شیرینه گاهی تلخه...گاهی گزنده و گاه نوازنده...این همه تغییر و تحول تو زندگی مگه میشه روی حس منو تو اثر نذاره؟ اگه بگی نه میفهمم درختی...یا خودتو به درخت بودن میزنی! نمیشه که همیشه ی خدا خوشحال و خندان و با نشاط باشی و سرزنده باشی...تو که درخت نیستی! حس داری...ممکنه گاهی هم افسرده بشی...گاهی دلتنگ و بی قرار بشی...گاهی حتی از مرز نا امیدی هم رد بشی و بزنی به سیم اخر...اما فرق منو تو و درخت فقط اینجا توی حس و حالمون نیست بلکه توی قدرت اراده و تغییر دادن شرایط بد به خوبه...مهم نیست اگه گاهی سر به زیر میشی و فقط سایه ها رو میبینی...مهم اینه که  میتونی دوباره سرت رو بالا بگیری و خورشید رو تماشا کنی...تماشای خورشد این موقع ها خیلی لذت بخشه...انگار که خودت خورشید رو افریدی اگر لشکر غم به سراغت اومد یاد من باش...زندگی ما ادما اینطوریه...


 

نوشته شده توسط الهام در چهار شنبه 21 ارديبهشت 1390برچسب:,

ساعت 19:51 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت


برای سالها مینویسم.... سالها بعد که چشمانت عاشق می شوند...اما... افسوس که قصه های مادر بزرگ درست بود...همیشه یکی بود یکی نبود...!!!


 

نوشته شده توسط الهام در چهار شنبه 21 ارديبهشت 1390برچسب:,

ساعت 19:46 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت


به نام خدایی که اشک را افرید تا سرزمین عشق اتش نگیرد...جلسه محاکمه ی عشق بود. عقل قاضی و عشق محکوم... به دلیل تبعید به دورترین نقطه ی مغز یعنی فراموشی...قلب تقاضای عضو عشق را کرد ولی همه ی اعضا با او مخالف بودند...قلب شروع کرد به طرفداری از عشق: اهای چشم!مگر تو نبودی که هر روز ارزوی دیدن چهره ی زیبای معشوق را داشتی؟ ای گوش!مگر تو نبودی که هر روز در ارزوی شنیدن صدای معشوق بودی؟ و شما پاها که همیشه اماده ی رفتن به سویش بودید... حالا چرا این چنین با او مخالفید؟! قلب در جلسه ماند.عقل گفت: دیدی قلب همه از عشق بی زارند...ولی متحیرم با وجود اینکه عشق بیشتر از همه تو را ازرده چرا از او حمایت میکنی...؟!


 

نوشته شده توسط الهام در چهار شنبه 21 ارديبهشت 1390برچسب:,

ساعت 15:13 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت


کوچکتر که بودم فکر می کردم بارون اشک خداست...ولی مگه خدا هم گریه میکنه؟! چرا باید دل خدا بگیره! دوست داشتم زیر بارون قدم بزنم تا بوی خدا رو حس کنم.اشک خدا رو تو یه کاسه جمع کنم تا ارزوهامو براورده کنه...اسمان که خاکستری می شد دل منم ابری می شد... حس میکردم که ادما دل خدا رو شکستند و یا از یاد خدا غافل شدند...همه میگفتند باران رحمت خداست ولی حس کودکانه من میگفت: خدا دلش گرفته و از دست ادم بدا داره گریه میکنه...


 

نوشته شده توسط الهام در چهار شنبه 21 ارديبهشت 1390برچسب:,

ساعت 14:57 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت


زندگی قشنگه اگر عشق باشه  عشق قشنگه اگر بدون مرز باشه رفاقت قشنگه اگر وفا باشه امید قشنگه اگر ایمان باشه  اعتماد به نفس قشنگه اگر غرور نباشه رقابت قشنگه اگر حسادت نباشه پیشرفت قشنگه اگر ازادی باشه محبت قشنگه اگر نیرنگی نباشه...


 

نوشته شده توسط الهام در چهار شنبه 21 ارديبهشت 1390برچسب:,

ساعت 14:46 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت


نیا باران زمین جای قشنگی نیست....من از جنس زمینم خوب میدانم که چطور در یک تبانی ماهی بیچاره را در تور ماهیگیر گم میکرد...من از جنس زمینم خوب میدانم که اینجا جمعه بازار است و دیدم عشق را در بسته های زرد و کوچک نسیه می دادند...در اینجا قدر مردم را به جو اندازه میگیرند...نیا باران زمین جای قشنگی نیست.من از جنس زمینم خوب میدانم که گل در عقد زنبور است اما یک طرف سودای بلبل...نیا باران پشیمان می شوی از امدن...پشیمان می شوی باران...


 

نوشته شده توسط الهام در چهار شنبه 21 ارديبهشت 1390برچسب:,

ساعت 14:37 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت


تا کجای قصه باید ز دلتنگی نوشت؟ تا به کی بازیچه بودن توی دست سرنوشت؟ تا به کی با ضربه های درد باید رام شد؟یا فقط با گریه های بی قرار ارام شد؟ بهر دیدار محبت تا به کی در انتظار؟ خسته از این زندگی با غصه های بی شمار...


 

نوشته شده توسط الهام در دو شنبه 19 ارديبهشت 1390برچسب:,

ساعت 19:14 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت


 


 

نوشته شده توسط الهام در شنبه 17 ارديبهشت 1390برچسب:,

ساعت 21:45 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت


زن در مقابل مرد: زن عشق می کارد و کینه درو میکند...دیه اش نصف دیه توست و مجازاتش با تو برابر...میتواند تنها یک همسر داشته باشد و تو مختار به داشتن چهار همسر هستی...برای ازدواجش در هر سنی اجازه ی ولی لازم است و تو هر زمانی که بخواهی به لطف قانونگذار میتوانی ازدواج کنی...او کتک میخورد و تو محاکمه نمی شوی...او می ذاید و تو برای فرزندش نام انتخاب میکنی...او درد میکشد و تو نگرانی که کودک دختر نباشد...او بی خوابی میکشد و تو با خیال اسوده میخوابی و سر انجام.... همه جا می پرسند:نام پدر...


ادامه مطلب

 

نوشته شده توسط الهام در شنبه 17 ارديبهشت 1390برچسب:,

ساعت 21:11 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت



 

نوشته شده توسط الهام در شنبه 17 ارديبهشت 1390برچسب:,

ساعت 20:58 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت


غنچه از خواب پرید و گلی تازه به دنیا امد خار خندید و به گل گفت:سلام و جوابی نشنید خار رنجید ولی هیچ نگفت.....ساعتی چند گذشت گل چه زیبا شده بود دست بیرحمی امد نزدیک گل سراسیمه ز وحشت افسرد..........لیک ان خار در ان دست خزید و گل از مرگ رهید....صبح فردا که رسید خار با شبنمی از خواب پرید...گل صمیمانه به گفت سلام...!!!


 

نوشته شده توسط الهام در شنبه 17 ارديبهشت 1390برچسب:,

ساعت 20:26 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت


بازی باهم بودن: ادمها تا وقتی کنارت که بهت نیاز دارند. یه روز که یکی رو جات گذاشتند از پیشت میرن. تا وقتی

دوست دارن که کسه دیگرو واسه دوست اشتن پیدا نکردن. میگن عاشقتن واسه همیشه ولی این

حرف تا روزی که نوبت بازیت تموم نشه

 


 

نوشته شده توسط الهام در شنبه 17 ارديبهشت 1390برچسب:,

ساعت 11:40 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت